معنی جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ), معنی جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ), معنی [bاlcbj، alاtتj، kjrsk lcbj، [bاabj، تrsdkabj ibt ;dcd lcbj(تtj;), معنی اصطلاح جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ), معادل جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ), جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ) چی میشه؟, جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ) یعنی چی؟, جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ) synonym, جداکردن، شکافتن، منقسم کردن، جداشدن، تقسیمشدن هدف گیری کردن(تفنگ) definition,